حس غریب ...

در لحظه هایی که نه اتفاق دلهره آوری در راهه و نه هیچ چیز نگران کننده ای، در پی آرامش نامحسوسی هستی؛ که حس می کنی در پی آن روح تازه و نویی ست؛ انرژی ای شگفت وجودت رو فرا میگیره. سینه ات خالی از کینه و نفرت، آدما رو خوب حس می کنی، قدمهات استوار و به فراتر از لحظه ها میری. لحظه هایی که غریبه ای آشنا تو رو از ازدحام آدما به سوی خود میکشونه. مست و مدهوش از همه پیچیدگی ها و دل نگرانی ها میگذری؛ رازهای ناگفته ای رو می بینی ولی نمیدونی چرا چنین حس و حالی داری؟! به خودت که میای میخوای باز بری تو ازدحام آدما ... اما با هر قدم که دور می شی، بعض گلوت رو می فشارد، سست میشی و تازه حس می کنی شاهکار آفرینش وجودت و پر کرده... احساس خوشایندی به سراغت میاد و دلت میخواد همونجا در ازدحام آدمها فریاد بکشی : من عاشقم !!!