فردای شفق

دوباره میخوام بعد از گذشت حداقل ۴ سال شروع به نوشتن کنم؛ اما نمیدونم از کجا و چی.

شاید فکر میکنم میان من و نوشتن عهدی بود برای رسیدن به آمال و رویاهام اما الان که رویاهام رنگ واقعیت به خود گرفتند، دیگر عهدی در میان نیست.

اما حالا میخوام رویاهای جدیدی بسازم تا طعم واقعیت برام شیرین تر بشه. میخوام از لحظه های تمام شدن من بگم، از لحظه هایی که از بلندی قامتم باران می چکد و سردی خاک تنم را می لرزاند در حالیکه در ژرفای ذهنم به بی نهایت با تو بودن می اندیشم و با آلبومی از لحظه های دیروز با تو بودن، فردای شفق را روشن تر ببینم.